پدر و مادران مخصوصاً در جوامع امروزی بسیار شاهد آن هستند که فرزندشان خلاف انتظار آنها تربیتشده است، قرآن کریم میفرماید حتی در چنین شرایطی هم نباید فرزندان را رها کرد بلکه برای هدایت شدن آنها لازم است از خداوند کمک بگیرید و دعا کنید:
«... وَ هُما یَسْتَغیثانِ اللَّهَ وَیْلَکَ آمِنْ... و کسى که به پدر و مادرش مى گوید: اف بر شما! آیا به من وعده مى دهید که من روز قیامت مبعوث مى شوم؟! درحالیکه پیش از من اقوام زیادى بودند و هرگز مبعوث نشدند و آن دو پیوسته فریاد مىکشند و خدا را به یارى مىطلبند که: واى بر تو، ایمان بیاور که وعده خدا حق است.» [1]
تفسیر نمونه میگوید: «کلمه اُفّ در مقام توهین و تحقیر گفته مى شود.» [2]
استاد قرائتی نکات زیبایی را از آیه برداشت میکند:
1- والدین در قبال ارشاد و هدایت فرزندان خود مسئول هستند، گرچه پاسخ مثبت نگیرند.
2- ایمان نداشتن به معاد، سبب بى تعهدى فرزند حتّى در برابر والدین مى شود.
3- کفر به معاد و بدگویى و بى ادبى گستاخى در برابر والدین، عذاب قطعى را به دنبال دارد. [3]
پینوشت:
[1]. سوره أحقاف: 17
[2]. تفسیر نمونه، ج21: 338
[3]. تفسیر نور، ج9 :
38
بعدازآنکه فرهنگ غلط و بیاساسی به نام «فرزند کمتر، زندگی بهتر» در کشورمان شکل گرفت، در سالهای اخیر با مشکل تکفرزندی در کشور مواجه هستیم که از پیامدهای خطرناک آن را میتوان به «پیر شدن جامعه» و «اقلیت شدن شیعیان در ایران» اشاره کرد. غافل از اینکه قرآن کریم داشتن فرزند را مایه چشمروشنی برای والدین معرفی میکند:
🌺«...رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ ...؛ پروردگارا از همسران و فرزندانمان مایه روشنى چشم ما قرار ده.»🌺 [1]
وقتی فرعونیان قصد کشتن موسی (علیهالسلام) را داشتند، حضرت آسیه، آن نوزاد را مایه چشمروشنی خود و فرعون معرفی میکند:
🌺«وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لی وَ لَکَ ... همسر فرعون چون دید آنها قصد کشتن کودک را دارند گفت: نور چشم من و توست! او را نکشید...»🌺 [2]
تفسیر نمونه میگوید: «قرة عین معادل نور چشم است که در فارسى میگوییم، کنایه از کسى که مایه سرور و خوشحالى است این تعبیر به معنى سردى و خنکى است و ازآنجاکه معروف است اشک شوق همواره خنک و اشکهای غم و اندوه داغ و سوزان است، لذا قرة عین به معنى چیزى است که مایه خنک شدن چشم انسان مى شود، یعنى اشک شوق از دیدگان او فرومیریزد و این کنایه زیبایى است از سرور و شادمانى.» [3]
👈👈 البته نباید از این نکته غفلت کرد که فرزند صالح میتواند مایه چشمروشنی باشد نه هر فرزندی! و صالح شدن فرزندان هم به روشهای تربیتی والدین بستگی دارد، وقتی بتوانند فرزندشان را با اصول و فروع اسلام و راههای حق و عدالت آشنا کنند.
پینوشت:
[1].
سوره فرقان: 74
[2].
سوره قصص: 9
[3]. تفسیر
نمونه ج15: 167
قرآن کریم نسبت به احترام و حفظ جایگاه والدین، نگاه ویژهای دارد و دستور میدهد در تمام شرایط به آنها باید احترام گذاشت، حتی زمانی که آنها کافر باشند فرزندان حق بیاحترامی به آنان را ندارند؛ اما در مسئله اطاعت امر والدین میفرماید:
«وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما...؛ ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکى کند و اگر آن دو مشرک باشند و تلاش کنند که براى من همتایى قائل شوى که به آن علم ندارى، از آنها پیروى مکن.» [1]
یعنی اطاعت از دستورات پدر و مادر واجب است و این قانون تنها در یک مورد استثناء دارد، وقتیکه آنها سعی داشته باشند فرزندشان را مشرک سازند و دستورشان خلاف دستورات الهی باشد، تنها در این صورت فرزندان اجازه دارند از والدین خود اطاعت نکنند.
آیتالله مکارم میفرماید: «مخصوصاً تعبیر به انسان در اینجا جلبتوجه مى کند، چراکه این قانون مخصوص به مؤمنان نیست، بلکه هر کس شایسته نام انسان است باید در برابر پدر و مادر حق شناس باشد و احترام و تکریم و نیکى به آنها را در تمام عمر فراموش نکند، هرچند با این اعمال هرگز نمى تواند دین خود را به آنها اداء کند.» [2]
پینوشت:
[1]. سوره عنکبوت: 8
[2]. تفسیر نمونه، ج16، ص: 216.
خداوند به شیطان اجازه داده است تا در تربیت فرزندان انسان شریک باشد! البته فرزندانی که از راه حرام متولدشده باشند و یا بهوسیله لقمه حرام رشد یافته باشند.
خداوند به شیطان دستور داد: «...وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ ... هرکدام از آنها را مى توانى با صدایت تحریک کن! و لشکر سواره و پیاده ات را بر آنها گسیل دار! و در ثروت و فرزندانشان شرکت جوى! و آنان را با وعده ها سرگرم کن! ولى شیطان، جز فریب و دروغ، وعدهاى به آنها نمى دهد.» [1]
علامه طباطبائی در بیان این آیه میگوید:
«آنکه از راه حرام فرزندى براى آدمى به دنیا آید و یا از راه حلال به دنیا آیند ولیکن به تربیت دینى و صالح تربیتش نکند و به آداب خدایى مؤدبش نسازد، درنتیجه سهمى از آن فرزند را براى شیطان قرار داده و سهمى را براى خودش و همچنین چیزهاى دیگر.» [2]
پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) فرمود:
«وقتی یکى از شما بخواهد با همسر خود همبستر شود از آمیزش در اول ماه ها و نیمه هاى آن خوددارى کند که شیطان در این دو هنگام فرزند میجوید و شیاطین در این دو وقت میخواهند که با فرزند شریک شوند پس میآیند و دربسته شدن نطفه شرکت میجوید.» [3]
شخصی از امام صادق (علیهالسلام) سؤال میکند که از کجا مشخص میشود که شیطان در اولاد انسان شریک شده است؟ حضرت پاسخ میدهد: «بامحبت ما و با بغض ما.» [4]
یعنی: اگر فرزندتان عاشق اهلبیت بود شیطان در تولدش نقش نداشته اما اگر نسبت به آن حضرات بزرگوار بغض و کینه داشت یقیناً شیطان در تولدش مؤثر بوده است، مانند وهابیت و داعش.
پینوشت:
[1]. سوره اسراء: 64
[2]. ترجمه تفسیر المیزان، ج13: 201
[3]. الخصال / ترجمه فهرى، ج2، ص: 779
[4]. منابع فقه شیعه، ج25، ص: 123
حدیث غدیر تنها یکی از هزاران دلیل قاطع شیعه بر ولایت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است که پیامبر (صلیالله علیه و آله) سه مرتبه فرمودند:
«مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ... هر کس من سرپرست و مولاى او هستم على مولاى او است. خداوندا کسانى که على را دوست دارند، دوست بدار؛ و کسانى که او را دشمن بدارند دشمندار.» [1]
متأسفانه برخی کوتهفکران سعی اصرار دارند که کلمه مولی را به معنای سرپرست نیست بلکه به معنای دوستی است!
شواهد بسیار زیادی این ادعای غلط را رد میکند، مثلاً اقرار «ابوبکر و عمر» و گروه زیادی از یاران پیامبر (صلیالله علیه و آله) که بعد از خطبه غدیر همگى به حضرت على (علیهالسلام) با این الفاظ تبریک گفتند:
هَنیئاً یَابْنَ ابیطالِب أَصْبَحْتَ و أَمْسَیْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ؛
«گوارا باد بر تو اى فرزند ابیطالب، صبح کردى و شام کردى درحالیکه مولاى من و مولاى هر مرد و زن باایمان هستى» [2]
مگر دوستی مؤمنین با علی (علیهالسلام) چقدر اهمیت داشت که در آن روز گرم و پر از خستگی، هزاران نفر یکبهیک به ایشان تبریک میگفتند.
محبت و دوستی مؤمنین موضوع تازهای نبود که نیازمند اینهمه تبریک باشد، بارها و بارها در قرآن به این مطلب دستور دادهشده بود.
پینوشت:
[1]. منابع فراوانی از اهل تسنن ازجمله تاریخ بخارى؛ ج 4، ص 193.
[2]. مسندِ احمد حنبل، 4: 281 - به طبق نقل فضائل الخمسة، 1: 432.
متأسفانه به دلیل مواد غذایی ناسالم و گناهان و مفاسد رایج در جوامع بشری (که دامنگیر همه شده است) برخی از زوجهای جوان، از نعمت داشتن فرزند، محروم هستند، سادهترین راهحلی که اهلبیت (علیهمالسلام) توصیه میکنند و هیچ هزینهای هم برای جوانان ندارد «دعا» ست.
امام سجاد (علیهالسلام) فرمود: براى درخواست فرزند از خداوند این دعا را بخوان:
«ربّ لا تَذَرنی فَرداً و أنتَ خیرَ الوارثین وَ اجْعلْ لِی مِن لَدُنک ولیّا یَرِثُنی فی حیاتی و یستغفرْ لی بعد موتی و اجْعله لی خَلقا سویّا و لا تَجعلْ للشّیطان فیه نصیباً، اللّهمّ إنّی أسْتَغفِرکَ و اتوبُ إلیک إنّک أنت الغفور الرّحیم»
یعنی: «بار الها مرا تنها مگذار و تو بهترین وارثانى، پروردگارا مرا فرزند از جانب خود عطا فرما تا در حیات من ولىّ من باشد و پس از مرگم برایم آمرزش طلبد و خداوندا او را از هر جهت کامل و سالم گردان و شیطان را در انعقاد نطفه اش دخالتى مده، بار الها من از تو پوزش مى طلبم و بسوى تو بازمى گردم چرا که تو خود آمرزنده و مهربانى».
هفتاد بار این دعا را تکرار کن زیرا هر کس آن را بسیار بخواند هر چه از مال و فرزند و خیر دنیا و آخرت از خداوند طلب کند خداى تعالى وى را نصیب گرداند، چون خود خدا در قرآن میفرماید:
«اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً. یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً، وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً ؛ [1] از خداوندتان آمرزش طلبید زیرا که او توبه پذیر است و باران پى در پى براى شما مى فرستد و شما را به مال و فرزند یاری خواهد کرد و شما را بوستانها و آبهای جاری خواهد داد» [2]
راه حل دوم:
یکی از یاران امام باقر (علیهالسلام) از نداشتن فرزند به ایشان شکایت کرد، امام فرمود:
«روزی صد مرتبه به درگاه خدا استغفار کن، زیرا خداوند فرموده: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است و شما را با اموال و فرزندان فراوان کمک کند.» [3]
پی نوشت:
[1]. سوره
نوح: 10- 12
[2]. من لا یحضره الفقیه / ترجمه غفارى، ج5، ص: 146
[3]. الوافی، ج23، ص: 1305
ازجمله عادتهایی که نتیجه فرهنگسازی غرب در جوامع اسلامیشده این است که اگر پدر یا مادری، فرزندشان را به آداب اسلامی توصیه کنند، فرزندان در برابر این توصیهها بهشدت جبهه گرفته و با آنها مخالفت میکنند، طی همین فرهنگسازی غلط است که جوانان امروزه، این نوع سفارشها را نوعی «بیکلاسی» و «امل» بودن برای والدین خود میدانند!
درحالیکه آموزش آداب الهی به فرزندان و نگهداشتن آنها از آتش جهنم، روش لقمان حکیم و دستور خداوند کریم است. در سوره لقمان آمده است:
«لقمان به فرزندش- درحالیکه او را موعظه مى کرد- گفت: پسرم! چیزى را همتاى خدا قرار مده که شرک، ظلم بزرگى است...پسرم! نماز را برپا دار... و مغرورانه بر زمین راه مرو ... در راه رفتن، اعتدال را رعایت کن...» [1]
از سوی دیگر حفظ خانواده از عذاب روز قیامت، وظیفه پدر و مادر است:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ ...؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! خودتان و خانواده هایتان را از آتشى حفظ کنید که هیزم آن مردم و سنگ هاست؛ آتشى که فرشتگانى خشن و سختگیر بر آن گماشته شده است، که خدا را در آنچه فرمانشان مى دهد نافرمانى نمى کنند و آنچه را مأمور شده اند انجام مى دهند.» [2]
یادمان باشد:
توصیههای والدین، سودی برای آنها ندارد، بلکه قصدشان نشان دادن راه از چاه است برای ما.
پینوشت:
[1]. سوره لقمان: 13 - 19
[2]. سوره تحریم: 6
روش برخورد با فرزند، در شکلگیری شخصیت و جهانبینی او بسیار مؤثر است، اگر پدر و مادر قصد دارند کاری را انجام دهند که مربوط به فرزندشان است، اسلام دستور میدهد که حتماً با فرزند باید مشورت شود، حتی اگر آن کار ظاهراً به نفع او نباشد. حضرت ابراهیم (علیهالسلام) وقتی از سوی خداوند مأمور به قربانی کردن اسماعیلش میشود در این کار با فرزند سیزدهساله خود مشورت میکند و نظر او را جویا میشود، بااینکه ابراهیم (علیهالسلام) پیامبر الهی است و آن کار هم یک فرمان الهی بود اما ترجیح میدهد ادب را رعایت کند و شخصیت فرزندش را رشد دهد:
«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ ...؛ و هنگامیکه اسماعیل به حد کار و کوشش با او رسید، ابراهیم گفت: پسر عزیزم! من در خواب مىبینم که من تو را ذبح میکنم، نظر تو چیست؟ اسماعیل گفت: اى پدر! آنچه مأموریت دارى انجام بده ...» [1]
نتیجه این کار باارزش ابراهیم (علیهالسلام) هم پاسخ عالمانه و عاقلانه فرزند سیزدهسالهاش میشود که نهتنها مانع اجرای فرمان الهی نمیشود بلکه با همراهی پدر، او را در اجرای این دستور، تشویق میکند.
پینوشت:
[1]. سوره صافات / 102
در قرآنی که با خط «عثمان طه» (اهل تسنن) نگاشته شده، در آیه هفتم از سوره مبارکه آلعمران بر روی لفظ جلاله الله علامت وقف قرار دارد: «...وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ * وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ... او کسى است که این کتاب آسمانى را بر تو نازل کرد، که قسمتى از آن، آیات «محکم» [صریح و روشن] است ...و قسمتى از آن، «متشابه» است؛ اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابه هستند تا فتنهانگیزی کنند (و مردم را گمراه سازند) و تفسیر نادرستى براى آن مىطلبند درحالیکه تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمیدانند.»
👈 راسخان در علم چه کسانى هستند که تفسیر همه آیات را میدانند؟
این کلمه یک مفهوم وسیع دارد و اهلبیت (علیهمالسلام) بهعنوان بهترین شاخصه و مصداق آن هستند.
🌺 در اصول کافى از امام صادق (علیهالسلام) نقلشده است که فرمود:
پیامبر خدا بزرگترین راسخان در علم بود و تمام آنچه را خداوند بر او نازل کرده بود از تأویل و تنزیل قرآن میدانست، خداوند هرگز چیزى بر او نازل نکرد که تأویل آن را به او تعلیم نکند و او و اوصیاى وى همه اینها را میدانستند.
*طبق نوشته عثمان طه و اعتقاد اهل تسنن، تفسیر و تأویل آیات متشابه را «فقط خداوند» میداند! و مردم (حتی پیامبر هم) معنای آیات متشابه را نمیدانند!
💥 درحالیکه:
1- مگر این آیات براى تربیت و هدایت مردم نازل نشده است چگونه ممکن است حتى پیامبرى که قرآن بر او نازلشده از معنى و تأویل آن بىخبر باشد؟!
این درست به آن مىماند که شخصى کتابى بنویسد که مفهوم بعضى از جمله هاى آن را جز خودش هیچکس نداند!
2- هیچگاه در میان دانشمندان اسلام و مفسران قرآن دیده نشده است که از بحث درباره تفسیر آیهای خوددارى کنند و بگویند این آیه از آیاتى است که جز خدا معنى نهایى آن را نمىداند، بلکه دائماً براى کشف اسرار و معانى قرآن همگى تلاش و کوشش داشتهاند. پس خود اهل تسنن نیز با انجام تفسیر این آیات نظر خود را نقض کردهاند!
📚 درنتیجه:
معنای آیات محکم و روشن قرآن برای همه قابلفهم است و معنای آیات متشابه و مبهم نیز با استفاده از روایات اهلبیت (علیهمالسلام) و قواعد تفسیری برای مفسران توانمند، قابلفهم خواهد بود و اکنون هم تفسیر همه آیات قرآن در تفاسیر شیعه و سنی بهطور کامل نگاشته شده است.
[برگرفته از: تفسیر نمونه، 2: 439]
بعضی از دوستان به حالت اعتراض نسبت به تولد خود میگویند: «من نمی خواستم به دنیا بیام! چرا خدا منو بهاجبار به دنیا آورد؟»
پاسخ:
1ـ انسان قبل از پیدایش و وجود یافتن کجا بود که خواستهای هم داشته باشد؟!! او زمانی دارای خواسته شد که وجود یافت. خواستن و نخواستن از آثار وجود است.
2ـ اینکه «خداوند چرا مرا آفرید » درواقع اعتراض به وجود یافتن خودشان نیست چراکه اساساً هیچ موجودی بهطور واقعی و جدی عدم (نبودن) را بر وجود ترجیح نمیدهد.
3ـ رنج و درد و فقر و بیماری و غم و غصّه و امثال این امور همگی اموری عدمی هستند. (عدم سلامتی، عدم راحتی...) و درواقع، این افراد ازاینگونه عدمها به ستوه آمدهاند نه از وجود داشتن خودشان. اینکه این افراد میگویند: من نمیخواستم موجود شوم ، ناشی از این است که وجود نداشتن را مساوی با راحتی میانگارند.
4- این افراد باید سعی کنند حکمت نهفته در رنجها و بلاها و دردها و ... را دریابند، تا متوجّه شوند که اینگونه امور همانند سختیهایی هستند که یک ورزشکار تحمّل میکند تا بدنی ورزیده داشته باشد. او چون بهفایدهی این تمرینات سخت ، واقف است بدون هیچ زوری و کاملاً داوطلبانه و بلکه با صرف هزینه آن تمرینات سخت را انجام میدهد.
چنانچه حکمت بلاها و سختیها برای آنها قابلقبول نباشد باید ابتدا جهانبینی خود را تقویت کنند تا هدف از خلقت انسان و جهان را متوجه شوند.
5ـ هدف آفرینش
انسان دو جنبه دارد :
الف ) هدف فاعل (خداوند)
ب
) هدف فعل (انسان )=(رسیدن به کمال)
الف) هدف خداوند: خداوند فیاض و جواد است و فیاض و جواد بودن خداوند با آفریدن و ایجاد کردن محقق میشود.
اگر چیزی لایق آفریده شدن باشد و خداوند آن را نیافریند, این نیافریدن بخل محسوب میشود و بخل از خداوند محال است .
منابع جهت مطالعه بیشتر:
1- طباطبایی , تفسیر المیزان , ج 8, ص 44;
2- مصباح یزدی , معارف قرآن , ج 1, ص 154)
3- تفسیر برخی آیات قرآن (و الی الله ترجع الامور / بقره , 210; آل عمران / 109; انفال / 44; حج / 76; فاطر / 4; حدید / 5) (هود, آیه 123)