سوال:
آیا نزول ملائک و روح در شب قدر ، مخصوص زمان پیامبر اکرم (ص) است؟
پاسخ:
(تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ).
لفظ تنزل، فعل مضارع استو دلالت بر استمرار دارد ، یعنی کاری که همیشه اتفاق می افتد.
در نتیجه :
نزول ملائکه و روح، مخصوص زمان پیامبر (ٌص) نیست و باید در زمان های بعد از ایشان هم ادامه پیدا کند.
منظور از روح کیست؟
" روح" مخلوق عظیمى است ما فوق فرشتگان، چنان که در حدیثى از امام صادق ع نقل شده است که شخصى از آن حضرت سؤال کرد:" آیا روح همان جبرئیل است"؟ امام ع در پاسخ فرمود:" جبرئیل از ملائکه است، و روح اعظم از ملائکه است، مگر خداوند متعال نمىفرماید: ملائکه و روح نازل مى شوند"؟
[تفسیر برهان جلد 4 صفحه 481.]
در حدیثى آمده است که از امام باقر سؤال شد:" آیا شما مىدانید شب قدر کدام شب است؟ فرمود:کیف لا نعرف و الملائکة تطوف بنا فیها:
" چگونه نمى دانیم، در حالى فرشتگان در آن شب در گرد ما دور مىزنند"!
[تفسیر نمونه، ج27، ص: 185]
با کنار هم قرار دادن این مطالب نتیجه حاصل میشود که:
در زمان ما هم ملائکه و روح، قطعا نازل میشوند و تنها کسی که لیاقت دارد ملائک و روح به محضر ایشان برسند، وجود مبارک امام عصر ارواحنا فداه، می باشد.
زیرا محل نزول ملائک و روح باید همچون وجود پیامبر اعظم (ص) "معصوم" باشد.
قرآن داراى دو نزول بوده است.
1- انزال : نزول دفعى که در یک شب (شب قدر) تمام آن بر قلب پاک پیغمبر اکرم ص نازل گردید. (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ).
2- تنزیل : نزول تدریجى که در طول بیست و سه سال دوران نبوت انجام گرفت .
الإسراء : 106 وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزیلاً
و قرآنى که آیاتش را از هم جدا کردیم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانى و آن را بتدریج نازل کردیم.
مطلب دوم:
(لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ).
هزار ماه بیش از هشتاد سال است، شب قدر، شب با عظمتى است که به اندازه یک عمر طولانى پر برکت ارزش دارد.
در بعضى از تفاسیر آمده است که پیغمبر اکرم ص فرمود:" یکى از بنى اسرائیل لباس جنگ در تن کرده بود و هزار ماه از تن بیرون نیاورد و پیوسته مشغول (یا آماده) جهاد فى سبیل اللَّه بود، اصحاب و یاران تعجب کردند و آرزو داشتند چنان فضیلت و افتخارى براى آنها نیز میسر مى شد، آیه فوق نازل گشت و بیان کرد که" شب قدر از هزار ماه برتر است"
[تفسیر نمونه، ج27، ص: 185]
وهابی ها میگویند : شیعیان مشرک اند چون عقیده به شفاعت پیامبر (ص) و اهلبیت (ع) دارند،! آیا شفاعت دلیل قرآنی هم دارد؟
پاسخ:
دو دسته آیات در باره شفاعت وجود دارد:
- آیاتی که شفاعت را کاملا مردود میدانند مانند: (یوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ بقره/ 254. روز قیامت هیچ شفاعتی پذیرفته نیست).
- آیاتی که شفاعت را فقط به اذن خداوند جایز دانسته: مانند : (ما مِنْ شَفِیعٍ إِلا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ یونس/ 3 هیچ شفاعتی پذیرفته نیست مگر با اجازه خداوند.)
در نتیجه: شفاعت طبق آیات قرآن فقط به اذن خداوند ممکن است و شرک هم محسوب نمیشود، زیرا اولا اذن الهی در آن دخیل است و ثانیا این گونه شفاعتی، دیگران را در عرض خدا قرار نمیدهد.
- اصل شفاعت توسط بزرگان اهل سنت هم پذیرفته شده است: فخر رازی میگوید: تمام امت اسلامی پذیرفته اند که در قیامت مقام شفاعت برای حضرت رسول است.
- حتی محمد بن عبد الوهاب ( رئیس وهابیها ) نیز شفاعت را برای پیغمبر و ملائکه و اولیا و اطفال قبول دارد.
- با این اوصاف شفاعت متعلق به چه افرادی خواهد بود؟
جواب را از منبع معتبر اهل سنت بیان میکنیم (مناقب ابن شهرآشوب، ج 2، ص 164)
عن أَبُو هُرَیْرَةَ قَالَ النَّبِیُّ ص : الشفعاء خمسة القرآن و الرحم و الامانة و نبیکم و أهل بیت نبیکم -- شفاعت کنندگان پنج گروه اند: قرآن، صله رحم،امانت داری، پیامبر شما، و" اهلبیت پیامبرشما".
(ابوهریره دشمن اهلبیت بود و همه ائمه او را لعنت میکردند)
ادامه مطلب
چرا برخی از سوره های قرآن با حروف مقعطه شرو ع شده است؟ مانند سوره بقره «الم»
پاسخ:
از میان 114 سوره قرآن، 29 سوره آن با حروف مقطّعه شروع شده که در 24 مورد بعد از حروف مقطعه سخن از قرآن و معجزه بودن آن است.
در یکى از این سورهها (سوره شورى) مى خوانیم: «حم. عسق. کذلک یوحى ...» یعنى وحى خداوند با همین حروف است.
درست مانند خاکى که شما از آن خشت و آجر و سرامیک و کوزه مى سازید؛ ولى خداوند از دل همین خاک، صدها نوع گیاه و میوه با مزهها و رنگها و عطرها و شکلهاى گوناگون مىسازد.
این یکی از نشانه های معجزه بودن قرآن کریم است، به مشرکین میگوید قرآن با این عضمت از همین حروف ساده تشکیل شده است، شما هم اگر میتوانید با این حروف ، قرآنی مانند این بیاورید.
(پرسش و پاسخ قرآنی- قرائتی)
علم اسماء ی که حضرت آدم میدانست و به ملائکه آموخت ، چه علمی بود؟
البقرة : 31 وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ... سپس علم اسماء را همگى به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست مى گویید، اسامى اینها را به من خبر دهید!»
- منظور تعلیم کلمات و نامهاى بدون معنا به آدم نبوده، چرا که این افتخارى محسوب نمی شده است، بلکه منظور دادن آگاهى از علوم مربوط به جهان آفرینش و اسرار و خواص مختلف موجودات عالم هستى، است
- خداوند این علم را به آدم تعلیم کرد تا بتواند از مواهب مادى و معنوى این جهان در مسیر تکامل خویش بهره گیرد.
- همچنین استعداد نامگذارى اشیاء را به او ارزانى داشت تا بتواند اشیاء را نامگذارى کند و در مورد احتیاج با ذکر نام آنها را بخواند تا لازم نباشد عین آن چیز را نشان دهد، و این خود نعمتى است بزرگ.
- بشر امروز هر چه دارد به وسیله کتاب و نوشتن است و همه ذخائر علمى گذشتگان در نوشته هاى او جمع است، و این خود بخاطر نامگذارى اشیاء و خواص آنها است، و گر نه هیچگاه ممکن نبود علوم گذشتگان به آیندگان منتقل شود.
-
(بر گرفته از تفسیر نمونه، ذیل آیه)
وَ أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُواْ مَعَ اللَّهِ أَحَدًا(18جن ) و اینکه مساجد از آن خداست، پس هیچ کس را با خدا نخوانید.
(تمام این موارد مورد اتفاق بزرگان شیعه مانند علامه و بزرگان اهل تسنن مانند فخر رازی است)
- شان نزول آیه درباره این است که مشرکین در "خانه کعبه" بت های خود را قرار دادند و آنها را پرستش میکردند. به اعمال مسیحیان منحرف که به سراغ" تثلیث" رفته و در کلیساهاى خود خدایان سه گانه را مى پرستیدند، قرآن مى گوید:
تمام معابد، مخصوص خدا است و در این معابد، جز براى خدا سجده نمى توان کرد و پرستش غیر او ممنوع است.
- مراد از" دعا" عبادت و پرستش است،.... دلیل : وَ قالَ رَبُّکُمُ «ادْعُونِی» أَسْتَجِبْ لَکُمْ پروردگارتان گفته که مرا پرستش کنید تا دعایتان را استجابت کنم.( مؤمن/ 60.) در نتیجه در قرآن کریم لفظ دعا و عبادت بجای یکدیگر مورد استفاده قرار گرفته و قابل انکار نیست.
لفظی که بسیار از آن غفلت شده است واژه ( مع) می باشد. آیه فرموده است : مع الله: یعنی در عرض خداوند شخص دیگری را به عنوان خدا مورد پرستش قرار ندهید، و همین نکته اساسی است برای تفاوت بین پرستش و توسل. زیرا توسل قرار دادن اهلبیت در عرض خدا نیست بلکه در طول خداوند است، ما اعتقاد داریم اهلبیت و حتی پیامبر اکرم (ص) بدون اذن و خواست خداوند قادر به هیچ کاری نیستند.نه شفاعت و نه رفع مشکل از مردم.(تفاسیر نمونه-المیزان)